... صد و شصت روز از زادروز مهرسام میگذرد و ما آنچنان به او خو گرفته ایم که انگار روزی نبوده است که نباشد. گویی از ازل تا به ابد، از تبار ما، در دمادم لحظات مان وجود داشته است و حضور. بدین سان، او همهنگام، دیرینه و نوظهور، بر تمام وجوه زندگی ما پرتوئی بی بدیل گسترانیده است. همزیستی با او، پاسداری و مراقبت اش گاه بسیار دشوار و طاقت فرسا و در عین حال شور انگیز و شگفت آور بوده است. گاهی راه گشودن به دنیای کوچک و در عین حال فراخ اش، پیوند خوردن با گنجینه پر رمز و راز کودکی اش و رمزگشائیِ رمزگانِ چیزهایی که بی هیچ بیانی طلب میکند، جان آدم را به لب می رساند؛ تقلایی مدام و بی وقفه که البته رو به ملال نیست. من در این صد و شصت روز نتوانسته ام به سان گذشته کتاب بخوانم، متن بنویسم، در میتینگهای سیاسی و جلسه های بحث و گفتگو شرکت کنم، تئاتر و سینما بروم، فراغت ام را با دوستانم بگذرانم و الخ. اما اینها زیباترین محدودیتها برای تجربه حس پدری ست. حسی که وقتی میآید، حسِ فرزند بودن خودت را تا اعماق وجودت میماسد. این روزها، بیش از هر زمان دیگری، قدر پدرم را و مادرم را میدانم و میدانم و میدانم و آئینه حسرت رُخ به رُخ، بر من بازتابیده میشود که چرا عمری را به غفلت گذرانیده و آنگونه که شایسته وجودشان بوده، قدردان و سپاسگزار نبوده ام و آنطور که باید و به وقت آنان را سراغ نگرفته ام. ما واقعیت معیشت و زیست را برای مهرسام فراتر از وُسع و امکان مان و فروتر از ایده آل ها، آرزوها و مطلوبهایمان گسترانیده ایم؛ همانگونه که آنان برای ما گسترانیده بودند. من میباید تجلی آمال تحقق نیافته مادر و پدر میبودم؛ حال او باید، تجلی آمال و آرزوهای چند نسل باشد. هر چند، شاید این خودخواهانه به نظر رسد که آینده ای را برای او ترسیم کرده و بهر اینکه تحقق اش بخشد، بالا و پایین اش کنم اما طرفه اینکه او نیز اگر نخواست، به دیگری انتقال اش دهد!
هک کردن سای های داعش-!!مهرسام، پسر عزیزم
نقاشی ساختمان در صادقیهراستش تصمیم گرفته بودم به هیچ طریقی در انتخابات مشارکتی نداشته باشم. این را هم میدانم که نه نهاد انتخابات، نه دولت (به مفهوم سیاسی آن) و نه ملت، جامعه مدنی و مردم هیچکدام به مشارکت من هیچ نیازی نداشته و با حضور یا عدم حضور من به تریش قبای هیچ کسی بر نمیخورد. احوالات را به گونهای یافتم که کوچکترین انگیزهای در من برای کوچکترین تحرکی ایجاد نمینمود. احوالاتی که امیدوارترین انسانها را از پای در آورده و به ورطه نومیدی میکشاند، چه رسد به من که منتقدی تند و تیزم؛ و درمانده و بی چاره گذر زمان را شتابان تر و خشن تر از هر زمانی به زیان نیل به توسعه برای مام میهن به نظاره نشسته ام. باری، به قول سهند ایرانمهر به عنوان «احدی از رعیت مملکت محروسه ایران»، بیمناکم از این که به مانند تجربه دولت مهر و مهرورزی نرسد روزی که اندر احوالات این روزها غبطه خوریم و آه از نهاد و دو صد افسون از جانمان برخیزد. سخن کوتاه میکنم و تنها به اشاراتی به شرح ذیل بسنده مینمایم که مرا قانع میکند به حمایت از فردی برخیزم که ادبیات توسعه را میداند و میفهمد و دست کم عملکرد پیشین اش نشان داده که در راستای آن گام برمیدارد:
برای پسرم مهرسام: کاش بزرگ نشویانسان امروزی تقریبا یک سوم از زمان زندگی روزمره خود را در محیط کار میگذراند. اگر ذهن مشغولی های پس از آن را نیز در نظر بگیریم، بخش قابل توجهی از حیات ما به فضای کار و حواشی پیرامون آن پیوند میخورد. بدین ترتیب، محیط کاری هر فرد، عرصهای مهم و غیرقابل انکار از زندگی او را شکل میدهد. از طرفی دیگر، روابط و ساختار حاکم بر فضای کاری سازمانها و ادارات دولتی، بنگاههای خصوصی، تعاونیها، شرکتها، مؤسسات و ...، سطح توسعه یافتگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک کشور را بازنمایی میکند. بنابراین، بررسی آسیب شناسانه روابط و ساختار حاکم بر فضای کاری، نظام منافع و مناسبات نفوذ و قدرت در سیستم بوروکراسی میتواند برای ادبیات توسعه کشور راهگشا باشد. این متن نمونهای تحلیلی میباشد و بر سازمان یا ارگانی خاص انطباق کامل ندارد، بل، تنها وجهی از وجوه و دریچهای از دریچههای گشوده بر این عرصه را با نگاهی بر آراءهانا آرنت، فیلسوف آلمانی کنکاش مینماید.
اوج انتخاب در انتخابات اسفراینتعداد صفحات : 0